کد مطلب:330966 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:745

بخش پنجم آزادی عقیده
جلسه اول فرق فكر و عقیده و اشتباه اعلامیه جهانی حقوق بشر در این باب





بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین باری ء الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی

عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و

علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

« لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن

بالله فقد استمسك بالعروه الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم » .

یكی از انواع آزادیها كه از انواع آزادی اجتماعی شمرده می شود ، به

اصطلاح امروز آزادی عقیده و تفكر است انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید

آزاد باشد یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد ،

سدی برای پرورش هیچیك از استعدادهای او در كار نباشد یكی از مقدسترین

استعدادهایی كه در بشر هست و شدیدا نیازمند به آزادی است ، تفكر است و

فعلا عرض می كنیم فكر و عقیده كه بعد میان ایندو تفكیك خواهیم كرد بلكه

مهمترین قسمتی از انسان كه لازم است پرورش پیدا بكند تفكر

است و قهرا چون این پرورش نیازمند به آزادی یعنی نبودن سد و مانع در

جلوی تفكر است ، بنابراین انسان نیازمند به آزادی در تفكر است امروز هم

می بینیم مسئله ای بسیار بسیار مهم و قابل توجه به نام آزادی عقیده در

جهان مطرح است خصوصا بعد از انتشار اعلامیه های حقوق بشر در مقدمه اعلامیه

جهانی حقوق بشر اینطور می خوانیم : " ظهور دنیایی كه در آن افراد بشر در

بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آرمان بشری

اعلام شده است " . در اینجا عقیده اعم است از عقیده اجتماعی و سیاسی و

عقیده مذهبی پس در واقع بزرگترین آرزوی بشری اینست كه جهانی آزاد به

وجود بیاید كه در آن بیان عقیده هر كسی آزاد باشد ، هر كسی حق داشته باشد

هر عقیده ای را می خواهد ، انتخاب بكند و نیز در اظهار و بیان عقیده اش

آزاد باشد در آن دنیا ترس و فقر هم نباشد ، امنیت كامل برقرار باشد ،

رفاه اقتصادی كامل در كار باشد چنین دنیایی به عنوان آرمان بشری اعلام شده

است در ماده نوزدهم این اعلامیه چنین می خوانیم : " هر كسی حق آزادی

عقیده و بیان دارد و حق مزبود شامل آنست كه از داشتن عقائد خود بیم و

اضطرابی نداشته باشد در كسب اطلاعات و افكار و در اخذ و انتشار آن به

تمام وسائل ممكن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد " .

ما می خواهیم این مسئله را از نظر اسلام بررسی بكنیم كه از نظر اسلام آیا

آزادی فكر و عقیده صحیح است یعنی اسلام طرفدار آزادی فكر و عقیده است یا

طرفدار آن نیست ؟ اینجاست كه ما باید میان فكر و آنچه كه امروز غالبا

عقیده نامیده می شود فرق بگذاریم فرق است میان فكر و تفكر و میان عقیده

تفكر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن انسان چون یك موجود عاقلی

است ، موجود

متفكری است . قدرت دارد در مسائل تفكر كند به واسطه تفكری كه در مسائل

می كند حقایق را تا حدودی كه برایش مقدور است كشف می كند ، حال هر نوع

تفكری باشد ، تفكر به اصطلاح استدلالی و استنتاجی و عقلی باشد یا تفكر

تجربی خداوند تبارك و تعالی به انسان چنین نیرویی داده است ، به انسان

عقل داده است كه با آن فكر كند ، یعنی مجهولات را كشف كند انسان ، جاهل

به دنیا می آید در آن آیه شریفه می فرماید : خداوند شما را خلق كرد [ در

حالی كه چیزی نمی دانستید ] « اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شیئا

انسان جاهل به دنیا می آید و وظیفه دارد كه عالم بشود چگونه عالم بشود ؟

با فكر و درس خواندن باید عالم بشود این را ما تفكر می گوئیم كه انسان در

هر مسئله ای تا حدودی كه استعداد آن را دارد باید فكر كند و از طریق علمی

آن مسئله را به دست آورد آیا اسلام یا هر نیروی دیگری می تواند چنین حرفی

بزند كه بشر حق تفكر ندارد ؟ نه ، این یك عملی است لازم و واجب ، و

لازمه بشریت است اسلام در مسئله تفكر نه تنها آزادی تفكر داده است بلكه

یكی از واجبات در اسلام تفكر است ، یكی از عبادتها در اسلام تفكر است ما

چون فقط قرآن خودمان را مطالعه می كنیم و كتابهای دیگر را مطالعه نمی كنیم

كمتر به ارزش اینهمه تكیه كردن قرآن به تفكر پی می بریم شما هیچ كتابی نه

مذهبی و نه غیر مذهبی پیدا نمی كنید كه تا این اندازه بشر را سوق داده

باشد به تفكر ، هی می گوید فكر كنید ، در همه مسائل : در تاریخ ، در خلقت

، راجع به خدا ، راجع به انبیاء و نبوت ، راجع به معاد ، راجع به

تذكرات و تعلیمات انبیاء و كه در قرآن كریم زیاد است تفكر حتی عبادت

شمرده می شود مكرر شنیده اید احادیث زیادی را كه به

این عبارت است : « تفكر ساعه خیر من عباده سنه ، تفكر ساعه خیر من

عباده ستین سنه ، تفكر ساعه خیر من عباده سبعین سنه » یك ساعت فكر كردن

از یك سال عبادت كردن افضل است ، از شصت سال عبادت كردن افضل است ،

از هفتاد سال عبادت كردن افضل است این تغییر تعبیرات همان طور كه

بسیاری از علما گفته اند به واسطه اینست كه نوع و موضوع تفكرها فرق

می كند یك تفكر است كه انسان را به اندازه یك سال عبادت جلو می برد ،

یك تفكر است كه او را به اندازه شصت سال عبادت جلو می برد ، یك تفكر

است كه او را به اندازه هفتاد سال عبادت جلو می برد در احادیث ما وارد

شده است : « كان اكثر عباده ابی ذر التفكر » اكثر عبادت ابی ذر فكر كردن

بود یعنی ابی ذری كه شما او را تالی سلمان می شمارید و بلكه شاید هم

ردیف سلمان بشود او را شمرد ، یعنی دیگر بعد از معصومین تقریبا می توان

گفت مردی نظیر اینها در درجه ایمان نیامده است ، خیلی خدا را عبادت

می كرده است ولی بیشترین عبادت ابوذر فكر كردن بود .

گذشته از اینها در اسلام ، اصلی است راجع به اصول دین كه وجه امتیاز ما

و هر مذهب دیگری مخصوصا مسیحیت همین است اسلام می گوید اصول عقائد را جز

از طریق تفكر و اجتهاد فكری نمی پذیرم یعنی جنابعالی باید موحد باشی ،

خداشناس باشی اما چرا خداشناس باشم ، به چه دلیل ؟ می گوید دلیلش را

خودت باید بفهمی ، این یك مسئله علمی است ، یك مسئله فكری و عقلی

است همین طور كه به یك دانش آموز می گویند این مسئله حساب را خودت

باید بروی حل بكنی ، من حل بكنم به دردت نمی خورد ، آنوقت به دردت

می خورد كه این مسئله را خودت حل بكنی ، اسلام

صریح می گوید : لا اله الا الله یك مسئله است ، این مسئله را تو باید با

فكر خودت حل بكنی من اعتقاد داشته باشم به لا اله الا الله ، من درك بكنم

لا اله الا الله را برای تو كافی نیست خودت باید این مسئله را طرح بكنی و

خودت هم باید آن را حل بكنی .

ركن دوم اسلام چیست ؟ محمد رسول الله اسلام می گوید این هم مسئله دیگری

است كه باز تو باید مثل یك دانش آموز حلش بكنی یعنی فكر كنی و آنرا

حل نمایی معاد چطور ؟ معاد را هم تو باید مثل یك مسئله حل بكنی ، باید

فكر بكنی ، باید معتقد باشی و همچنین سایر مسائل گو اینكه حل كردن این دو

مسئله به حل سایر مسائل كمك می كند ولی به هر حال از نظر اسلام اصول عقائد

، اجتهادی است نه تقلیدی یعنی هر كسی با فكر خودش باید آنرا حل بكند .

پس این ادل دلیل براینست كه از نظر اسلام نه تنها فكر كردن در اصول

دین جایز و آزاد است یعنی مانعی ندارد ، بلكه اصلا فكر كردن در اصول دین

در یك حدودی كه لااقل بفهمی خدایی داری و آن خدا یكی است ، پیغمبرانی

داری ، قرآن كه نازل شده از جانب خداست ، پیغمبر از جانب خداست ، عقلا

بر تو واجب است [ می گوید ] اگر فكر نكرده اینها را بگویی من از تو نمی

پذیرم .

از همین جا تفاوت اسلام و مسیحیت بالخصوص و حتی سایر ادیان روشن

می شود در مسیحیت درست مطلب برعكس است یعنی اصول دین مسیحی ، ماورای

عقل و فكر شناخته شده است اصطلاحی هم خودشان وضع كردند كه اینجا قلمرو

ایمان است نه قلمرو عقل یعنی برای ایمان یك منطقه قائل شدند و برای عقل

و فكر منطقه دیگر گفتند حساب عقل و فكر كردن یك حساب است ، حساب

ایمان و تسلیم شدن ، حساب دیگری است تو می خواهی فكر

كنی در قلمرو ایمان حق فكر كردن نداری قلمرو ایمان فقط قلمرو تسلیم است

، حق فكر كردن در اینجا نیست ببینید تفاوت ره از كجاست تا به كجا ؟

یكی اصول دین خودش را ، منطقه ممنوعه برای عقل و فكر اعلام می كند ، و

دیگری نه تنها منطقه ممنوعه اعلام نمی كند ، بلكه منطقه لازم الورود اعلام

می كند كه عقل باید در این منطقه وارد بشود ، اگر وارد نشود من چیزی را

نمی پذیرم این ، معنی آزادی تفكر است .

بنابراین اگر كسی واقعا در این مسائل فكر كند ، آیا از نظر اسلام حق

دارد ؟ مسلم حق دارد ، لازم هم هست فكر كند آیا اگر كسی واقعا به فكرش

از نظر منطقی یك چیزی می رسد در باب خدا ، در باب قیامت ، در باب

نبوت ، فكر می كند و یك اشكال به ذهنش می رسد ، حق دارد این اشكال را به

دیگران بگوید كه برای من در این مسئله شبهه ای پیدا شده است ، بیائید

این شبهه را برای من حل بكنید ؟ البته آزاد است ، اشكالش باید حل بشود

سؤال كردن در مسائل اصول دین ، امر واجب و لازمی است از پیغمبر اكرم

سؤال می كردند ، از علی ( ع ) سؤال می كردند ، از سایر ائمه اطهار سؤال

می كردند ، زیاد هم سؤال می كردند و آنها هم جواب می دادند این كتابهای

احتجاجاتی كه ما داریم ( و غیر آنها ) نشان میدهد در زمینه اصول دین در

اسلام چقدر حق آزادی بیان و حق آزادی سؤال داده شده است تا وقتی كه انسان

روحش روح تحقیق و كاوش است و انگیزه اش واقعا تحقیق و كاوش و فكر

كردن است ، اسلام می گوید بیا فكر كن ، هر چه بیشتر فكر و سؤال بكنی ، هر

چه بیشتر برایت شك پیدا شود ، در نهایت امر بیشتر به حقیقت می رسی ،

بیشتر به واقیت می رسی این مسئله را ما مسئله فكر می نامیم .

اما عقیده چطور ؟ عقیده البته در اصل لغت اعتقاد است اعتقاد از ماده

عقد و انعقاد و است ، بستن است ، منعقد شدن است بعضی گفته اند حكم

گرهی را دارد دل بستن انسان به یك چیز دو گونه است ممكن است مبنای

اعتقاد انسان ، مبنای دل بستن انسان ، مبنای انعقاد روح انسان همان تفكر

باشد در این صورت عقیده اش بر مبنای تفكر است ولی گاهی انسان به چیزی

اعتقاد پیدا می كند و این اعتقاد بیشتر كار دل است ، كار احساسات است

نه كار عقل به یك چیز دلبستگی بسیار شدید پیدا می كند ، روحش به او

منعقد و بسته می شود ، ولی وقتی كه شما پایه اش را دقت می كنید كه این

عقیده او از كجا پیدا شده است ؟ مبنای این اعتقاد و دلبستگی چیست ؟ آیا

یك تفكر آزاد این آدم را به این عقیده و دلبستگی رسانده است یا علت

دیگری مثلا تقلید از پدر و مادر یا تأثر از محیط و حتی علائق شخصی و یا

منافع فردی و شخصی ؟ ، [ می بینید به صورت دوم است ] و اكثر عقائدی كه

مردم روی زمین پیدا می كنند ، عقائدی است كه دلبستگی است نه تفكر .

آیا بشر از نظر دلبستگیها باید آزاد باشد ؟ این دلبستگیهاست كه در

انسان تعصب و جمود و خمود و سكون به وجود می آورد ، و اساسا اغلب ،

عقیده دست و پای فكر را می بندد عقیده كه پیدا شد ، اولین اثرش اینست

كه جلوی فعالیت فكر و آزادی تفكر انسان را می گیرد چون دل بسته است به

آن « حب الشیی ء یعمی و یصم » چیزی كه انسان به آن دل بست ، چشم بصیرت

را كور می كند ، گوش بصیرت را كر می كند ، دیگر انسان نمی تواند حقیقت

را ببیند و نمی تواند حقیقت را بشنود مثلا بت پرستهایی بتها را

پرستش می كردند و می كنند آیا این را ما باید برای آنها تفكر حساب بكنیم

و عقیده و اعتقاد آنها را یك اعتقاد زائیده از فكر و عقل آزاد تلقی

بكنیم ؟ یا یك دلبستگی و یك جمود و یك خمودی كه ناشی از یك سلسله

تعصبات و تقلیدهایی است كه طبقه به طبقه به اینها رسیده است شما هیچ

می توانید باور بكنید كه یك بشر با فكر و عقل آزاد خودش به اینجا برسد

كه بت را باید پرستش كرد ، هبل را باید پرستش كرد ؟ ! آیا شما هیچ

می توانید احتمال این قضیه را بدهید كه یك بشر از فكر آزاد ( یعنی فكر

مدرسه ای ، همان فكری كه اسلام در اصول عقائد خواسته است ) و فكر منطقی

به اینجا برسد كه گاو را باید پرستش كرد ؟ ! همانطوری كه الان میلیونها

نفر در هندوستان گاو را پرستش می كنند آیا ممكن است یك عده از افراد

بشر از روی فكر آزاد و باز و بلامانع و منطقی و تفكر درسی حتی به اینجا

برسد كه اعضای تناسلی را باید پرستش كرد كه هنوز در ژاپن میلیونها نفر

با این عقیده وجود دارند ؟ ! نه ، هیچوقت عقل و فكر بشر ولو ابتدایی

ترین عقل و فكر بشر باشد ، او را به اینجا نمی رساند اینها ریشه هایی غیر

از نقل و فكر دارد ، مثلا در ابتدا افرادی پیدا می شوند سود جو و استثمارگر

كه می خواهند افراد دیگر را به زنجیر بكشند ( و این در دنیا زیاد بوده و

هست ) می خواهند رژیمی به وجود آورند این رژیم یك تكیه گاه اعتقادی

می خواهد ، بدون تكیه گاه اعتقادی امكان پذیر نیست آن كسی كه اول تأسیس

می كند خودش می فهمد كه چه می كند دانسته كاری را انجام می دهد یعنی دانسته

خیانت می كند یك موضوعی را ، یك بتی را ، یك گاوی را ، یك اژدهایی را

به یك شكلی در میان مردم رائج می كند مردمی اغفال می شوند ، اول هم خیلی

به آن دلبستگی ندارند ولی چند سالی می گذرد ، بچه های اینها

به دنیا می آیند ، بچه ها می بینند پدر و مادرها چنین می كنند ، همان كار

پدر و مادرها را تعقیب می كنند ، نسل به نسل كه می گذرد و سابقه تاریخی

پیدا می كند ، جزء سنن و مأثر ملی می شود ، جزء ترادسیونها می شود ، جزء

غرور و افتخارات ملی می شود ، دیگر نمی شود آنرا از افراد بشر گرفت

درست مثل گچی كه در ابتدا كه با آب مخلوط می شود یك ماده شلی است ،

آنرا به هر شكلی كه بخواهید در می آورید ، ولی وقتی كه بالاخره به یك شكلی

درآمد ، تدریجا خشك می شود و هر چه خشكتر می گردد ، سفتتر می شود بعد به

یك حالتی می رسد كه با كلنگ هم نمی شود آنرا خرد كرد .

آیا با اینها باید مبارزه كرد یا نباید مبارزه كرد ؟ یعنی آیا آزادی

فكر كه می گوئیم بشر فكرش باید آزاد باشد شامل عقیده به این معنا می شود

؟ مغالطه ای كه در دنیای امروز وجود دارد در همین جاست از یك طرف

می گویند فكر و عقل بشر باید آزاد باشد ، و از طرف دیگر می گویند عقیده هم

باید آزاد باشد ، بت پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد ، گاو

پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد ، اژدها پرست هم باید در عقیده

خودش آزاد باشد هر كسی هر چه را كه می پرستد ، هر چیزی را به عنوان عقیده

برای خودش انتخاب كرده باید آزاد باشد و حال آنكه اینگونه عقائد ضد

آزادی فكر است ، همین عقائد است كه دست و پای فكر را می بندد آنوقت

می آیند تعریف می كنند كه بله انگلستان یك كشور صد در صد آزادی است ،

تمام ملل در آنجا آزادی دارند ، بت پرست بخواهد بت پرستی كند ، دولت

به او آزادی می دهد ، گاو پرست هم بخواهد گاو پرستی كند چون آنجا مركز

آزادی است ، به او آزادی می دهند حتی وسیله برایش فراهم می كنند ،

معابد و معبودهای آنها را محترم می شمارند ، بله ، بشر عقیده ای دارد باید

آزاد باشد ! خود اعلامیه حقوق بشر همین اشتباه را كرده است اساس فكر را

این قرار داده است كه حیثیت انسانی محترم است بشر از آن جهت كه بشر

است محترم است ( ما هم قبول داریم ) چون بشر محترم است ، پس هر چه را

خودش برای خودش انتخاب كرده ، هر عقیده ای كه خودش برای خودش

انتخاب كرده محترم است عجبا ! ممكن است بشر خودش برای خودش زنجیر

انتخاب كند و به دست و پای خودش ببندد ما چون بشر را محترم می شماریم ،

[ او را در این كار آزاد بگذاریم ؟ ! ] لازمه محترم شمردن بشر چیست ؟ آیا

اینست كه ما بشر را هدایت بكنیم در راه ترقی و تكامل یا اینست كه

بگوئیم آقا ! چون تو بشر هستی ، انسان هستی و هر انسانی احترام دارد ، تو

اختیار داری ، هر چه را كه خودت برای خودت بپسندی من هم برای تو

می پسندم و برایش احترام قائلم ولو آنرا قبول ندارم و می دانم كه دروغ و

خرافه است و هزار عوارض بد دارد ، اما چون تو خودت برای خودت انتخاب

انتخاب كرده ای من آنرا قبول دارم ! آن چیزی كه خودش برای خود انتخاب

كرده زنجیر است او برای دست و پای فكر خودش زنجیر انتخاب كرده ، تو

چطور این زنجیر را محترم می شماری ؟ ! این محترم شمردن تو این زنجیر را ،

بی احترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست كه فكر كردن باشد تو

بیا این زنجیر را از دست و پایش باز كن تا فكرش آزاد باشد .

ملكه انگستان رفت به هندوستان ، به همه معابد رفت ، در همه جا احترام

گزارد ، وقتی می خواست به فلان بتخانه وارد بشود قبل از آنكه به كفشكن

معروف برسد از بیرون كفشهایش را درآورد و

گفت اینجا معبد است ، اینجا محترم است با اینكه می گفت من خودم مسیحی

هستم و بت پرست نیستم اما [ در آنجا گفت ] از باب اینكه یك عده

انسانها این بتها را محترم می شمارند ، من باید آنها را محترم بشمارم ،

عقیده آزاد است !

یك عده ای می گویند ببینید ما چه ملتی هستیم ! ما در دو هزار و پانصد

سال پیش اعلامیه حقوق بشر را امضا كردیم كورش وقتی كه وارد بابل شد با

اینكه خودش بت پرست نبود و تابع مثلا دین زردشت بود ، معذلك گفت

تمام معابد بت پرستی ای كه در اینجا هست ، محترم است پس ما ملتی

هستیم طرفدار آزادی عقیده این بزرگترین اشتباه است از نظر سیاسی هر چه

می خواهید ، تمجید بكنید زیرا اگر كسی بخواهد ملتی را به زنجیر بكشد باید

تكیه گاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد اما از نظر انسانی این كار

صددرصد خلاف است .

كار صحیح كار ابراهیم ( ع ) است كه خودش تنها كسی است كه یك فكر

آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقائد سخیف و تقلیدی كه كوچكترین

مایه ای از فكر ندارد ، گرفتار می بیند مردم به عنوان روز عید از شهر خارج

می شوند و او بیماری را بهانه می كند و خارج نمی شود بعد كه شهر خلوت

می شود وارد بتخانه بزرگ می شود یك تبر بر می دارد ، تمام بتها را خرد

می كند بعد تبر را به گردن بت بزرگ می آویزد و می آید بیرون عمدا این كار

را كرد برای اینكه به نص قرآن كریم بتواند فكر مردم را آزاد بكند شب

وقتی كه مردم بر می گردند و به معبد می روند می بینند اوضاع واژگونه است

مثل اینست كه این بتها خودشان با همدیگر دعوا كرده باشند و همدیگر را

كشته باشند تنها بتی كه باقی مانده است ، بت بزرگ است . چه

كسی این كار را كرده است ؟ به حكم فطرت می فهمیدند كه این بتهای بیجان

خودشان نمی توانند به جان همدیگر بیفتند لابد كار یك موجود شاعر است

²انا سمعنا فتی یذكرهم یقال له ابراهیم غ یك جوانی بود به نام ابراهیم كه

به اینها بدگویی می كرد ، نكند كار او باشد ابراهیم را احضار كنید تا از

او بازپرسی كنیم « / انت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم »ابراهیم ! آیا

تو این كار را كردی : « قال بل فعله كبیرهم فاسئلوهم ان كانوا ینطقون

نه ، من نكردم علامت جرم را شما دست كس دیگر می بینید ، می آئید یقه مرا

می چسبید ؟ علامت جرم كه همراه بت بزرگ است چرا به سراغ من آمده اید ؟

از خودشان بپرسید تا جواب بدهند ؟ « فرجعوا الی انفسهم »با خودشان فكر

كردند كه راست می گوید با این عمل « رجعوا الی انفسهم »یعنی فكرشان را

از زنجیر عقیده آزاد كرد این را می گویند عمل انسانی .

موسی بن عمران عملش انسانی است كه وقتی می بیند قومش گوساله سامری را

به عنوان یك بت انتخاب كرده اند و دارند پرستش می كنند گفت :

²لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفاغ به خدا آتشش می زنم ، به خدا خاكسترش

را هم بر باد می دهم برای اینكه اگر می ماند چه می كرد ؟ غیر از اینكه

مردمی را در زنجیر یك خرافه گرفتار می كرد مگر اثر دیگری داشت ؟ واقعا

قوم موسی كه آمدند گوساله را پرستش كردند فكر آزادشان آنها را به آنجا

كشاند ؟ یا چون از دریا بیرون مده بودند ، چشمشان افتاده بود به مردمی كه

بتهایی دارند و [ آنها را ] سجده می كنند ، و تا آنوقت هم بت سجده كردن

را ندیده بودند ، خوششان آمده بود « یا موسی اجعل لنا الها كما لهم آلهه

سرگرمیهای خوبی دارند ، اینها خوب چیزهایی است ، از اینها خوشمان می آید

. موسی ! همانطور كه اینها چنین چیزهایی دارند ،

برای ما هم قرار بده یك زمینه خوشایند بشری .

عمل صحیح عمل خاتم الانبیاست سالهای متمادی با عقیده بت پرستی مبارزه

كرد تا فكر مردم راآزاد كند اگر عرب جاهلیت هزار سال دیگر هم می ماند

همان بت را پرستش می كرد ( همانطوری كه حتی در ملتهای متمدن مثل ژاپن

هنوز بت پرستی وجود دارد ) و یك قدم به سوی ترقی و تكامل برنمی داشت

اما پیغمبر آمد این زنجیر اعتقادی را از دست و پای آنها باز كرد و

فكرشان را آزاد نمود « و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم »قرآن

اسم آن چیزی را كه اروپایی می گوید بشر را باید در آن آزاد گذاشت ، زنجیر

می گذارد می گوید شكر این را بكنید كه خدا به وسیله این پیغمبر این بارهای

گران یعنی خرافه ها را از دوش شما برداشت این زنجیرهایی را كه خودتان

به دست و پای خودتان بسته بودید ، برداشت .

در جنگ بدر اسرا را آورده بودند طبق معمول اسیر را برای اینكه فرار

نكند می بندند آوردند پیش پیغمبر پیغمبر یك نگاهی به اینها كرد و بی

اختیار تبسم نمود آنها گفتند ما از تو خیلی دور می دانستیم كه به حال ما

شماتت بكنی فرمود شماتت نیست ، من می بینم شما را به زور این زنجیرها

باید به سوی بهشت ببرم ، به زور من باید این عقائد را از شما بگیرم .

بنابراین بسیار تفاوت است میان آزادی تفكر و آزادی عقیده اگر اعتقادی

بر مبنای تفكر باشد ، عقیده ای داشته باشیم كه ریشه آن تفكر است ، اسلام

چنین عقیده ای را می پذیرد ، غیر از این عقیده را اساسا قبول ندارد آزادی

این عقیده آزادی فكر است اما عقائدی كه بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از

روی جهالت به خاطر فكر نكردن و

تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فكر در انسان پیدا شده است ، اینها را هرگز

اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد .

آیا می دانید علت اینكه در دنیای اروپا آزادی دین و آزادی عقیده را

اینطور فرض كردند كه عقیده بشر باید به طور كلی آزاد باشد به همان

معنایی كه خودشان می گویند ، چیست ؟ این آزادی عقیده به این حد افراط كه

شما امروز در دنیای اروپا می بینید ، بخشی از آن عكس العمل یك جریان

بسیار شدید و سختی است كه در دنیای اروپا بوده جریانی است كه همه شنیده

اید : جریان و محكمه تفتیش عقائد اینها قرنها در چنگال تفتیش عقائد

بودند كلیسا می آمد تجسس و جستجو می كرد ببیند آیا كسی در مسائلی كه كلیسا

درباره آن اظهار نظر كرده است ولو مثلا راجع به فلكیات باشد اعتقادی [

برخلاف نظر كلیسا دارد یا نه ؟ ! ] آیا اگر مثلا كلیسا اظهار نظر كرده

است كه عناصر چهار تاست یا خورشید به دور زمین می چرخد ، در این مسائل

كسی فكری برخلاف این دارد ؟ ولو فكر او فكر علمی و فلسفی و منطقی بود ،

تا می دیدند چنین فكری پیدا شده برخلاف آنچه كلیسا عرضه داشته است ، فورا

آن را به عنوان یك جرم بزرگ تلقی می كردند ، به محكمه اش می كشاندند و

شدیدترین مجازاتها از نوع سوختن زنده زنده [ را در مورد او اعمال می كردند

] شما تاریخ اروپای قرون وسطی را بخوانید كه در این جهت مشرق زمین نظیر

ندارد یك وقت دیگر هم عرض كردم از نظر فجیع بودن جنایت ، ما هر چه كه

مشرق زمین را توصیف بكنیم ، هر چه كه منبریها در منابر حتی مبالغه بكنند

راجع به بنی امیه و بنی العباس و حتی حجاج بن یوسف ثقفی ، هرگز به پای

اروپائیهای قرون وسطی نمی رسد ، به پای اروپایی امروز هم نمی رسد مجازات

زنده زنده

آتش زدن به سادگی انجام می شد تاریخ آلبرماله ( قسمت قرون وسطای آن ) را

بخوانید مثلا می نویسد یك دسته زن را ( با اینكه زن بیشتر مورد ترحم است

) به یك جرم خیلی كوچكی زنده زنده آتش زدند چقدر دانشمندانی كه به جرم

اظهار نظر در مسائلی كه كلیسا درباره آنها اظهار نظر علمی كرده است آنهم

مسائلی كه مربوط به اصول دین نیست مثل اینكه عناصر چندتاست یا زمین

می گردد كه مسئله مذهبی نیست [ كشته شدند ] كلیسا در مسئله كلیات اظهار

نظر كرده است ، هیچ عالمی دیگر حق ندارد در این مسائل برخلاف آنچه كلیسا

اظهار نظر كرده است بگوید قهرا عكس العمل آن تشدیدها این خواهد بود كه

بگویند هر جا پای مذهب در كار بیاید ، هر جا كه نام دین و مذهب باشد ،

مردم آزادند هر عقیده ای را می خواهند داشته باشند ولو بخواهند گاو را

پرستش كنند .

جهت دیگر اینست كه از نظر طرز تفكر بعضی از فلاسفه اروپا دین و مذهب

هر چه می خواهد باشد ، می خواهد به صورت بت پرستی باشد ، می خواهد به

صورت گاوپرستی باشد ، می خواهد به صورت گاو پرستی باشد ، می خواهد به

صورت خداپرستی باشد ، امری است مربوط به وجدان شخصی هر فرد یعنی هر

فردی در وجدان خودش نیازمند است كه یك سرگرمی به نام مذهب داشته باشد

این مقدارش را قبول كرده اند كه انسان نمی تواند بدون سرگرمی مذهبی باشد

همینطوری كه در مسئله هنر هم این حرف را می زنند : انسان نیازمند است یه

یك سرگرمی هنری ، به یك سرگرمی شعری مسائلی كه مربوط به وجدان شخصی هر

فرد است اصلا خوب و بد ندارد ، راست و دروغ ندارد ، حق و باطل ندارد ،

حق و باطل و راست و دروغش بستگی دارد به پسند شما هر چه را كه شما

بپسندید آن خوب است مثالی برایتان عرض

می كنم :

اگر كسی از شما بپرسد در میان رنگهای لباسها كدام رنگ بهتر است ،

جواب چیست ؟ هر كس جواب مطلق بدهد بگوید بهترین رنگها كه همه مردم

باید آن رنگ را برای لباس خود انتخاب كنند فلان رنگ است ، آدم جاهلی

است جواب اینست كه در مسئله رنگها ، ذوقها و سلیقه ها مختلف است ،

هر كسی رنگ مخصوصی را برای لباس خود می پسندد از من نپرس كه بهترین

رنگها برای همه مردم چیست ؟ از من بپرس تو كدام رنگ را برای لباسهایت

معمولا انتخاب می كنی ؟ ، تا من بگویم فلان رنگ یا در میان خورشها كدامیك

از همه بهتر است ؟ كسی نمی تواند جواب مطلق بدهد كه فلان خورش بهترین

خورش است ، این خورش را باید انتخاب كرد و سایر خورشها را باید دور

ریخت نه ، تو حق داری از ذوق و سلیقه خودت حرف بزنی انسان احتیاج دارد

یك خورشی را با برنج مصرف بكند ، هر كسی هر خورشی را می پسندد همان خوب

است اینها را ما می گوئیم مسائل سلیقه ای و شخصی كه خوب و بد مطلق ندارد

، خوب و بدش بستگی دارد به پسند انسان ، هر كسی هر چه را می پسندد همان

خوب است .

در مسائل مذهبی و دینی چون آنها نمی خواهند به واقعیتی برای دین و

نبوت اعتراف كرده باشند و قبول كنند كه واقعا پیغمبرانی از طرف خدا

آمده اند و یك راه واقعی برای بشر نشان داده اند و سعادت بشر در این

است كه آن راه واقعی را طی بكند ، می گویند ما نمی دانیم واقع و ریشه

مذهب چیست ولی همینقدر می فهمیم كه انسان بدون مذهب نمی تواند زندگی

بكند ، یكی از شرائط زندگی انسان ، یكی از سرگرمیهای زندگی انسان اینست

كه

انسان به یك موضوعی به عنوان مذهب سرگرمی داشته باشد ، حالا می خواهد آن

چیزی كه به عنوان معبود گرفته ، خدای یگانه باشد ، یا انسانی به نام

عیسای مسیح یا گاو یا فلز و یا چوب ، فرق نمی كند بنابراین نباید مزاحم

افراد شد هر كسی به ذوق و سلیقه خودش هر چه را انتخاب می كند ، همان

خوب است .

ایراد ما هم همین است . ما می گوئیم طرز تفكر شما در باب دین غلط است

، آن دینی كه تو می گویی عقیده به آن دین آزاد است ، اصلا من قبولش ندارم

من دین را به عنوان یك راه واقعی برای سعادت بشر معتقدم ، در راه واقعی

برای سعادت بشر نباید گفت عقیده یك انسان ولو آن عقیده بر مبنای تفكر

نباشد آزاد است باز مثال عرض می كنم : آیا شما در مسئله بهداشت و یا در

مسئله فرهنگ هرگز می گویید كه عقیده آزاد است ؟ آیا شما هرگز این حرف

را می زنید كه اعتقاد هر مردمی راجع به بهداشت آزاد است ؟ ! اگر مردم

منطقه ای دلشان می خواهد كه تراخم داشته باشند ، صدی نودشان تراخم دارند ،

خودشان تراخم را انتخاب كرده اند ، آیا شما می روید از آنها اجازه

می گیرید كه آیا به ما اجازه می دهید كه تراخمهای شما را معالجه كنیم ؟ یا

از هر طریق ممكن كه بتوانید ولو آنها را اغفال كنید و گولشان بزنید ، ولو

دست و پایشان را ببندید تراخمشان را معالجه می كنید و می گویید من به

اینها خدمت كردم ، خودشان نمی فهمند .

مردم دیگر فرهنگ را نمی خواهند شما می روید برایشان مدرسه باز كنید ،

می آیند در مدرسه را می بندند و مبارزه می كنند تعلیمات اجباری چطور است ؟

اعلامیه جهانی حقوق بشر چرا ضد تعلیمات اجباری قیام نمی كند ؟ چرا نمی

گوید بشر آزاد است و به

همین جهت كسی حق ندارد تعلیمات را اجباری كند چون تعلیمات اجباری ضد

آزادی بشر است ؟ برعكس ، همین اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده بیست و

شش تعلیمات در حدود ابتدایی را اجباری می داند یعنی حق آزادی را از بشر

در این قضیه سلب می كند چرا ؟ می گوید برای اینكه راه سعادت بشر است

غلط كرده آنكه می گوید من می خواهم جهالت را انتخاب بكنم ، من نمی خواهم

با سواد شوم ، او نمی فهمد به زور باید با سوادش كرد ، به زور باید به

او خدمت كرد .

اما در باب دین و مذهب این حرف را نمی زنند برای اینكه چنین فرض

كرده اند كه بهداشت یا فرهنگ یك واقعیتی است و سعادت بشر در این

واقعیت است اما دین یك سلیقه فردی و شخصی است ، یك احتیاج درونی

است مثل یك عطشی است كه انسان پیدا می كند كه باید به یك وسیله ای

تسكین پیدا كند به قول آنها انسان نیاز پیدا می كند به پرستش ، یك وقت

در خودش احساس می كند كه باید پرستش كند این نیاز خودش را با یك

پرستشی باید رفع كند ، هر چه را پرستش بكند فرق نمی كند ، یك تقدیس و

پرستشی باید بكند ، هر چه شد اینجاست كه می گویند عقیده محترم است و

فرقی میان عقیده و تفكر نمی گذارند بنابراین در اینجا دو ایراد وارد است

یكی اینكه دین را نباید به عنوان یك مسئله سلیقه ای وجدانی شخصی از قبیل

انتخاب رنگ لباس در نظر گرفت ثانیا انتخاب دین با انتخاب رنگ

لباس فرق می كند یعنی اگر بشر یك عقیده ضد عقل انتخاب بكند ، آن عقیده

دیگر به عقل و فكرش مجال فعالیت و پیشرفت نمی دهد .

بنابراین خلاصه عرایض امشب ما این شد كه در اسلام

آزادی تفكر هست و آزادی عقیده ای كه بر مبنای تفكر درست شده باشد هست

اما آزادی عقیده ای كه مبنایش فكر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد آن

آزادی معنایش آزادی بردگی است ، آزادی اسارت است ، آزادی زنجیر در

دست و پا قرار دادن است بنابراین حق با انبیاء بوده است نه باروشی كه

دنیای امروز می پسندد حق با انبیاء بوده است كه اینگونه زنجیرها را از

دست و پای بشر می گرفتند ، پاره می كردند و در نتیجه می توانستند بشر را

وادار به تفكر بكنند ما می بینیم كه اسلام از یك طرف با بت پرستیها به

آن شدت مبارزه می كند ، و از طرف دیگر به همان بت پرست می گوید اگر

می خواهی خدا را بپذیری ، در حالی كه بت را پذیرفته ای قبول ندارم باید

خدا را با عقل آزاد بپذیری ، « و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسكم

افلا تبصرون ». خدا را می خواهی بپذیری ؟ همین جوری قبول نیست ، برو روی

زمین مطالعه كن ، روی مخلوقات زمین مطالعه كن ، در گیاهها مطالعه كن ،

در خلقت حیوانات مطالعه كن ، در خلقت خودت مطالعه كن ، در بدن و

روحت مطالعه كن ، در آسمانها مطالعه كن اینقدر می گوید راجع به توحید

مطالعه كن كه انسان باید عالم بشود ، خود بخود یك علمی به دست می آورد

تا از مجرای علم به توحید برسد ، به معاد برسد ، به نبوت برسد : « ان فی

خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب الذین

یذكرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفكرون فی خلق السموات و

الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار ». همانا در

خلقت این آسمانها و زمین نشانه هایی وجود دارد بروید سراغ این نشانه های

ما ، بروید درباره این نشانه ها فكر كنید اما به شرط اینكه لب و مغز

داشته باشید ، روح داشته باشید ، فكر داشته باشید ببینید تا چه اندازه

عقل و فكر انسان را آزاد می كند .

آیه دیگر قرآن می گوید : « لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی

دین و ایمان اجباری نیست راه واضح است ، من فقط از شما تفكر می خواهم ،

دقت می خواهم اساسا ایمانی كه اسلام می خواهد ، قابل اجبار كردن نیست ،

امكان اجبار ندارد مگر می شود كسی را آن طوری كه اسلام از او ایمان می خواهد

، مجبور كرد ؟ اگر ممكن باشد كه بچه ای را به فلك ببندند ، اینقدر چوب

به او بزنند تا یك مسئله را حل بكند ، چنین چیزی نیز ممكن است زیرا

چوب كسی نمی تواند مسئله حل بكند او را باید آزاد گذاشت ، فكرش را

باید آزاد گذاشت تا مسئله را حل بكند عقیده اسلامی یك چنین چیزی است .

در شأن نزول آیه « لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی »نوشته اند

عده ای از انصار یعنی مردم مدینه از اوس و خزرج قبل از اینكه پیغمبر

اسلام تشریف بیاورند به مدینه ، بچه هایشان را می فرستادند نزد یهودیها

چون آنها نسبت به بت پرستهای مدینه متمدنتر بودند و بعضی از ایشان ( ده

بیست نفر ) سواد خواندن و نوشتن هم داشتند برعكس اعراب بت پرست كه

سواد خواندن و نوشتن نداشتند اینها بچه هایشان را اغلب می فرستادند پیش

آنها كه تربیت شوند و چیزهایی یاد بگیرند این بچه ها كه می رفتند پیش

یهودیها می دیدند كه ثقافت و فرهنگ آنها نسبت به پدر و مادر و قبیله

خودشان خیلی بالاتر است ، به آنها علاقمند می شدند و احیانا به دین ایشان

در می آمدند وقتی كه اسلام آمد به مدینه ، بت پرستها مسلمان شدند ولی اكثر

یهودیها به دین خودشان باقی ماندند الا عده الا عده كمی كه آنها هم مسلمان

شدند در میان بچه هایی كه تحت تربیت یهودیها بودند ، عده ای به همان

دین یهود باقی ماندند تا قضیه بنی النضیر پیش

آمد . قرار شد كه بنی النضیر دراثر خیانتی كه كرده بودند ، نقض عهد و

پیمانی كه كرده بودند ، مهاجرت كنند ، جلای وطن كنند و از آنجا بروند بچه

های انصار كه به اینها علاقمند بودند و با اینها محشور بودند و حتی دینشان

را هم انتخاب كرده بودند ، گفتند اگر بناست اینها بروند ، ما هم با

اینها می رویم پدرها خواستند مانع آنها شوند ، گفتند شما حق ندارید بروید

، شما باید بمانید و باید هم مسلمان شوید آمدند پیش پیغمبر اكرم ، فرمود

نه ، باید ندارد ، شما باید اسلام رابر آنها عرضه كنید ، اگر پذیرفتند ،

پذیرفتند و اگر نپذیرفتند ما اسلام اجباری هرگز نمی خواهیم : « لا اكراه فی

الدین قد تبین الرشد من الغی ». دیگر اكنون حقیقت آشكار شده است ، راه

هدایت از راه ضلالت آشكار است ، اگر كسی راه هدایت را نگیرد جز بیماری

چیز دیگری نیست .

اسلام با آن عقیده هایی كه غالبا تكیه گاه یك رژیمهای ظالمانه است

مبارزه كرده اسلام در همین ایران خودمان آمد چه كرد ؟ تا آنجا كه می خواست

تكیه گاه یك رژیم فاسد را از بین ببرد مبارزه كرد ، بعد خود اسلام را

عرضه كرد گفت اختیار با خودتان ، می خواهید اسلام را بپذیرید می خواهید

نپذیرید ، این متن تاریخ است شرقی و غربی از تاریخ را پذیرفته است هیچ

دینی آزادی عقیده به معنایی كه عرض می كنم ، آزادی عقیده واقعی را به

اندازه اسلام رعایت نكرده است این مورخین غربی هستند كه به این مطلب

اعتراف دارند و لهذا در صدر اسلام اكثریت قریب به اتفاق مردم ایران ،

زردشتی بودند ایرانیها در زمانی مسلمان شدند كه اتفاقا حكومتشان حكومت

عرب نبود ، حكومت ایرانی بود ایرانیان در زمانی كه

حكومتشان حكومت ایرانی شد تدریجا مسلمان شدند و الا در زمان حكومت عرب

مسلمان نبودند و مسلمان هم نشدند و اعراب هم آنها را مجبور به اسلام

نكردند .

والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته